وی چهار دست و پا می رود

ساخت وبلاگ

من نمی فهمم چرا آخر هفته و تعطیلات انقدر زود میگذره، انگار میره روی دور تند. امروز شنبه خر هست و بنده بالاخره نسخه آخر پایان نامه رو بعد از اصلاحات به استادم فرستادم. اما این بار به نه پرینت می گیرم نه فهرست رو میزنم. اگه تایید کنه یه روز کارهای اداریش هست که باید برم و برای روز دفاع آماده بشم. یه روز هم آماده کردن فایل پاورپوینت که البته یه چیز خلاصه ای دارم که باید روش کار کنم و به نظرم بیشتر از یه روز طول نمی کشه. خلاصه که چیزی نمونده ایشاله از شر این موضوع راحت بشم.

پسری ماه من سه روزه که وارد دهمین ماه زندگیش شده. و دقیقاً سه روزه که چهار دست و پا میره و ما غش می کنیم براش. شیطنتهاش خیلی زیاد شده و بسیار بچه کنجکاویه و دلش میخواد از همه چیز سر دربیاره و به همین خاطر کار خطرناک زیاد انجام میده. عاشق اینه که لبه میز تلویزیون رو بگیره و ازش بلند بشه و با دستگاه رسیور بازی کنه. راستش به این کارش نه نمیگم و شده یک ساعت پشتش نشستیم که این حس کنجکاویش فروکش کنه اما نمی کنه وقتی هم که از جاش بلند میشه چنان فاتحانه نفس عمیق می کشه و لبخند میزنه که آدم دلش نمیاد بگه بیا کنار بچه!!! خلاصه که دائم باید حواسمون بهش باشه، وگرنه یا از دستشویی سر درمیاره یا کاغذ پاره می کنه می خوره یا از در و دیوار بالا میره

این هفته سه شنبه و چهارشنبه نیستم و از الان تو فکر پسری هستم که قراره بره خونه مامان. البته که مامانم دیگه پا دردهاش زیاده و پسری هم شیطون شده و نگهداریش سخته اما فعلاً همش میگه اشکال ندار بیارش پیشم. حالا یا داره تعارف می کنه یا واقعاً مشتاقه!!!!

این هفته که بگذره فقط دو ماه تا پایان سال مونده و من کلی کار دارم. خرید برای خونه که اصلی ترینش مبله. خریدهای پسری مونده چون میخواد حسابی خوشتیپ کنه برای اولین عیدی که قراره کنارمون حضور داشته باشه، ضمن اینکه عموش هم قراره بعد از سالها بیاد و برای بار اول ببینه گل پسر ما رو پس حسابی باید خوشتپ باشه.

کارهای خونه رو هم که نگم. آشپزخونه که خودش دو تا سه روز کار داره. شاید حتی چهار روز. اتاق خواب که اصلاً یه چیز افتضاحیه. کمد دیواری و بقیه چیزای خرده ریز هم که هست. یعنی این پایان نامه لعنتی تموم بشه من فکرم آزاد خواهد شد و به کارهام میرسم اما انگار قصد تموم شدن نداره این لعنتی.

خدایا خودت کمک کن تا دو هفته دیگه دفاع کنم که به کارهام برسم. لطفاً این یه خواهشه. مرسی.....

 

در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 215 تاريخ : سه شنبه 23 بهمن 1397 ساعت: 18:54