رفتیم شمال

ساخت وبلاگ

برای دومین بار با پسری رفتیم مسافرت. هفت ماه قبل خیلی کوچیکتر بود و توی ماشین اذیت بود، این بار پسرم مردی شده بود و واقعاً با ماشین سواری کنار اومد. اینجوری ادامه پیدا کنه یه مرد خوش سفر دوستدار خانواده میشه برای خودمون هم خوب بود و کلی رفرش شذیم. اگه بشه تعطیلات خرداد هم میریم شمال، اگه هم نشه فعلاً شارژیم.

پرستار جدید پسری خیلی نسبت به قبلی بهتره خدا رو شکر و فکر می کنم پسری هم خیلی خوب باهاش ارتباط برقرار کرده. اگه خوب پیش بره به این زودی تصمیم ندارم مهد بذارمش. خدا یه بار دیگه هم لطفش رو در حقمون کامل کرد و خدا رو شکر که پرستار خوبی گیرمون اومد.

امسال خیلی منتظرم تابستون بشه برعکس هر سال!!!! چون هم مدرک ارشد دیگه قطعی میاد هم اینکه  لول زبانم تثبیت میشه برای ارتقا. راستش به خاطر تغییر و تحولاتی که اتفاق افتاده میخوام قبل از وضع قوانین جدیدشون که مسلماً سختگیرانه تره ارتقا رو بگیرم اگه خدا کمک کنه.

خیلی کارها دارم انجام بدم که همه توی لیست انتظار هستن. از یه طرف خوشحالم که زندگی با هدف و پویایی دارم و از یه طرف کلافه میشم که چرا کارهایی که قبلاً باید انجام میدادم الان داره وقتم رو می گیره و نمی تونم تمرکز کنم روی کارهای فعلیم!!!

راستی واکسن پسری مونده که فقط دوشنبه می تونم ببرم بزنم، دیروز رو که از دست دادم هفته آینده دوشنبه حتماً باید بره برای واکسن یک سالگی که امیدوارم اذیتش نکنه.

خونه کوچولو رو هم با قیمت بیشتر به آدمهای جدید اجاره دادیم و من دلم کباب شد برای کسایی که سقفی بالای سرشون نیست و توی این گرونی مسخره خونه و اجاره بدون سر پناه هستن و هی زندگیشون باید افت کنه. خدایا به داد همه برس و کمک کن که ما هم خونه رو بزرگ کنیم و جامون رو بالاتر ببریم.

در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 179 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 23:26