گرفتاریت رو شکر......

ساخت وبلاگ

امروز از یه آدمی که ده سال قبل ازش بدی دیده بودم یه خبری شنیدم؛ گویا گرفتار یه ماجرای کلاهبرداری شده. راستش دروغ نگم عمیقاً خوشحال شدم. دقیقاً مثل اون روزی که شنیدم همکار اسبقم که اومد ازم خواستگاری کرد و منم با خانواده مطرح کردم و کلی بهش فضای دوستی و نزدیکی دادم، یه دفعه و دقیقاً یه دفعه یه روز و یه ساعتی گذاشت رفت و دو ماه بعد ازدواج کرد و من هنگ کرده بودم که چی شد؟ مگه من آخه افتاده بودم دنبال تو!!!!! تا اینکه دو سه سال بعدش دختره آپارتمانش رو بالا کشید و بردش خارج و از قوانین به نفع زنان اونجا استفاده کرد و از خونه انداختش بیرون و پسره به سختی فقط یه بلیط جور کرد و برگشت ایران و از شدت ناراحتی بیمارستان بستری شد و بعد از چند سال که من دیگه یه زن متاهل بودم و برای کاری رفتم شرکتشون منو توی راهرو دید و بهم سلام داد و انقدر دلم خنک شده بود برای اتفاقاتی که براش افتاده بود و حال نزارش که یه لبخند زدم و از کنارش رد شدم و به نظرم بی ارزش ترین آدم دنیا اومد.

لحظه ای که از ازدواجش باخبر شدم رو هرگز فراموش نمی کنم. بعد از یه ماه پیام اس ام اس دادم بهش که آخه چی شده نگرانتم بیا حرف بزنیم که یه دفعه جواب اومد بعد از این مزاحم نشو من ازدواج کردم و یه زن خوشگل و خوب دارم!!!! اون لحظه جا خوردم و فرداش توی شرکت بعد از مدتها مجبور بودم ببینمش و مثل احمقها رفتم به حالت مظلومانه ای گفتم ببخشید من نمی دونستم  ازدواج کردید که بهتون پیام دادم (انگار هنوز باور نداشتم وگرنه اون توهین جوابش این عذرخواهی نبود قطعاً) که با صدای بلند جلوی همه خندید و گفت نه بابا اشکال نداره خود مریم بود که جوابت رو داد!!!! یادمه اون لحظه شکستم از این حجم وسیع توهین. فقط به این فکر کردم که من حتی دوست دخترت هم نبودم، من اصلاً دنبالت نبودم. تو یه خواستگار بودی که من بهت آره گفته بودم و داشتیم آشنا می شدیم و اتفاقاً خیلی عجله داشتی زودتر بیای جلو و من توی این آشنایی سعی می کردم باز فکر کنم و همه جوره کنارت باشم که بعد ازدواج هیچ نکته پنهونی وجود نداشته باشه. تو کلی برام لاو ترکونده بودی و توی همون مدت محدود خیلی منو وابسته کرده بودی و توی شرکت حرفمون پیچیده بود. حالا این تحقیر کردن معنیش چیه؟؟!!! اون موقع تا تموم شدن اون پروژه لعنتی مجبور بودم قیافه عنش رو تحمل کنم و یکی از بدترین کارهاش هم این بود که من وقتی می رفتم شرکت میومد جلوی اتاق من و با مریم جونش حرف می زد و قهقهه خنده به پا بود و من می گفتم عجب عشقی و خوش به حالش!!! حتی همون روز اول زنگ زد مریم جونشون اومد شرکت که من رویتشون کنم و هیچ ابهامی نمونه و من کل مدت توی اتاقم نشستم و فقط احساس حقارت می کردم و از اونجایی که مریم جونش رو در جریان داستانش با من گذاشته بود، توی شرکت دیگه بهم سلام هم نمیداد. منم فقط منتظر بودم اون چند ماه بگذره و بعد از پروژه دیگه پام رو اونجا نذارم و همین هم شد. گذشت و دو سه سال بعدش دوباره برای پروژه بهم زنگ زدن و رفتم چون هم دیگه متاهل بودم و هم اینکه شنیده بودم با خانمش مهاجرت کرده. رفتم پیش مدیر اداری که صدای این یارو از پارتیشن کناری اومد و من گفتم این مگه نرفته بود خارج و مدیر اداری داستان رو تعریف کرد و با هر جمله اش نیش من باز و بازتر می شد، طوریکه یه دفعه گفت خانم فلانی چرا خوشحال شدی گناه داره!!!! بعدش هم جواب سلام ندادن بهش انقدر دلمو خنک کرد که همون لحظه وجود خدا رو کنار خودم دیدم. کینه من به خاطر ازدواج نکردن باهاش نبود و به هر حال می تونست بعد از یه فاز شناخت بگه کیس مناسبی برام نبودی. کینه من از سوء استفاده ای بود که ازم کرد و الان که به این سن و تجربه رسیدم اینو می فهمم. کینه من به خاطر تحقیر و توهینی بود که توی اون سن مجبور بودم به تنهایی بپذیرمش و باهاش کنار بیام. که اگه دختر خودم جای خودم بود، هم می دونستم با اون مرتیکه چی کار کنم و هم می دونستم که دخترم نباید غم این حقارت رو تنهایی به دوش بکشه.

به نظرم اینکه میگن بد نخواه و کینه نداشته باش و انرژی منفی برمی گرده به خودت، چرت محضه. اتفاقاً آدم باید به سمت آدمهای عوضی انرژی منفی ساطع کن تا توی زندگی بد بیارن. سالهاست دیگه ازش خبر ندارم و برام مهم نیست الان زندگیش چه شکل و شمایلی داره، برای من همون یک لحظه قیافه بهم ریخته و مستاصلش کافی بود.

حالا این یارو هم گرفتاره و من از شنیدن این گرفتاریش عمیقاً خوشحالم. اینکه آدم گرفتاری یکی رو ببینه خوشحال باشه شاید از نظر اخلاقی زشت باشه اما به نظر من دنیایی که بده بستون توش نباشه زشت تره. کسی که بدی می کنه باید بدی ببینه که اگه اینجوری نباشه، دنیا دنیای خوبی نیست برای زندگش کردن. بعد از سالها دلم میخواد اذیتی که کرد به خودش برگرده و به نظرم این میزان گرفتاریش هنوز جواب کارش رو نمیده.

و اما به خودم هم باید بگم حواست به کارهات باشه و به هیچکس بدی نکن که بدی کردنی که عمدی باشه حتماً یه جایی گریبانت رو توی زندگی می گیره. خدایا کمکم کن که هیچ وقت خطا نکنم و به هیچ آدمی خواسته ضرری نرسونم.

ثبت بشه که یادم نره دنیا خیلی کوچیکه و رفت و برگشت هم زیاد داره........

در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 200 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 23:26