خواب زیاد و چرت و پرت گویی

ساخت وبلاگ

امشب روی زمین خوابیدیم و فکر کنم پسری راحتتر بود. خدایا یعنی روزی میاد که تخته گاز تا صبح بخوابه. حالا من که خوبم بیچاره همسر که پامیشه براش شیر درست می کنه چون من واقعاً قوت بیدار شدن از جام رو ندارم. امروز هم طفل معصوم رو بلند کردیم بردیم واکسن یک سالگیش رو بزنیم که پایگاه سلامت بسته بود!!!! یعنی باید گل گرفت. هیچی دیگه مجبورم پنجشنبه ببرمش چون دیگه نمی تونیم دیر بریم سر کار.

جمعه پسری به همراه باباش موندن خونه و من رفتم کلاس زبان. برای شروع خوبه به نظرم. خیلی عقب افتادم و در نظر دارم یکم هل بدم خودمو جلو لااقل از پس حرف زدن عادی بربیام. خدایا خودت کمک کن. البته من فکر کنم سطحم رو پایین انداخته چون که از بقیه دارم راحتتر حرف می زنم ولی بازم دو ترم اینور و اونور خیلی فرق نداره لول خوبی ندارم. 

ماموریت هم رفتم اما اومدم مامان و بابام انقدر خسته بودن که تصمیم گرفتم از این به بعد خونه اونا نبرمش و به پرستارش بگم چند ساعتی بیشتر بمونه و بعدش هم باباش میاد و می خوابونش. فقط یک شبه و اتفاقاً بد نیست دیگه همسری هم عادت کنه به اصول و فنون آقای پسر. جمعه که رفتم کلاس زبان خوب از پسش براومده بود. حالا دیگه باید یه مقدار پول اضافه کاری به پرستارش بدم ولی بهتر از اینه که اونا رو خسته کنم و با پا درد زیاد بیفتن دنبال پسری چون فوق العاده شیطون شده.

من در حالت عادی آدم خوابالویی هستم، این روزها هم با این هوای بهاری بیشتر و بیشتر کسل شدم و اصلاً نمی تونم کار کنم. دلم می خواست یه ساعت چرت می زدم و دوباره کار رو شروع می کردم ولی چه کنم که امکانش نیست. کاش عادت کنم شبها زودتر بخوابم که اینجوری خوابالو نباشم چون واقعاً نمی تونم تمرکز کنم.

دیگه اینکه امان از گرونی، خدایا خودت کنار مردم باش که واقعاً سخت شده................

در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 202 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 23:26