تمیزکاری تمااااام

ساخت وبلاگ

جمعه مهموني نرفتيم و انقدر افتاديم به جون خونه كه واقعاَ تا خودکشی فاصله ای نداشتیم!!! عوضش کارهای خونه تموم شد. عصرش هم نمیدونم چرا جو گرفت که بریم تجریش!!! خرید که نتونستیم بکنیم هیچی پسری هم کلی اذیت کرد و اذیت شد و توی اون سرما دست از پا درازتر برگشتیم خونه و فقط خودمون رو بیشتر خسته کردیم. تازه هیچ خبری از حال و هوای شب عیدی هم توی تجریش نبود!!!

فردا باید بریم فرودگاه و من از فکرشم خوابم می گیره!!! از سرکا رباید برم خونه و به امورات پسری برسم و نخوابونمش تا خوابش نصفه نشه و سوار ماشینش کنیمو بریم دنبال مادر و خواهر همسر و از اونجا تازه راه بیفتیم به سمت فرودگاه. یعنی آیا فشرده تر از این هم میشه!!! فقط امیدوارم پسری توی ماشین راحت بخوابه وگرنه که بدخلق میشه و میخواد اذیت کنه.

یه شلوار، یه شال و یه صندل هم خریدهای منه که موندم کی باید بخرم. آرایشگاه و رنگ مو هم هست تازه.

آیا این روزهای آخر دیر نمی گذره؟!!!

در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 166 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 23:26