خدایا به خودت پناه آوردم

ساخت وبلاگ

آدمها کتابهایی هستند با بی نهایت قصه برای گفتن، قصه هایی که گاهی غرق در لبخندشان می کند و گاهی اشک های پنهانی در تنهایی که شاید علتش را تنها خودشان بدانند. روزهای خوب و روزهای بدی که دارند همان عمریست که می گذرد. عمری پر از خاطرات متفاوت که یک روز برای یک نفر تعریفشان می کنند و د رآخر اضافه می کنند:

"این بود قصه من"

جواب سلام و خداحافظ نمیده و روابطش بی نهایت با مدیری که دائم پشتش گنده گویی می کنه خوب شده. دلم میخواد بیخیال باشم. دلم میخواد بی تفاوت باشم. دلم میخواد انقدر روح بزرگی داشته باشم که به خودم به شوهرم به بچه ام به زندگیم برسم و فکر کنم. که بی تفاوت باشم به رفتار این آدم. دلم میخواد انقدر روحم بزرگ باشه و عمیق باشه و بزرگ فکر کنم که حتی نبینمش.

خدایا بهم انرژی بده برای چیزایی که بی ارزشن اهمیتی قائل نشم. خدایا کمک کن که این موضوع رو خیلی خوب هندل کنم و اهمیتی به رفتارش ندم. خدایا یه بار فقط یه بار این میزان حساسیت من رو کم کن تا راحت برم و بیام. که راحت کار کنم. خدایا پناه بر خودت. خدایا از شر شیطان به خودت پناه آوردم.

در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 192 تاريخ : شنبه 12 مرداد 1398 ساعت: 13:26