جابجایی های نهایی

ساخت وبلاگ

پنجشنبه بنده با این همه کار خونه تا نزدیکای ظهر توی تختخواب بودم و از صفحات مختلف این.ستا بازدید به عمل می آوردم!!! همسری ظهر اومد و هماهنگ کرد که تخته های انبار رو بیارن و بعدش هم مهپاره ای اومد و نصب کرد و بالاخره یه صدایی توی خونه عزیز پیچید و منو از تنهایی درآورد. بعدش هم آماده شدیم و رفتیم میز نهار و میله لباس انباری رو خریدیم و میله های شکسته زیر تخت رو هم سفارش دادیم. خلاصه که وقتی برگشتیم دیگه شب شده بود و من بدجور هوس بستنی پا.لیزی رو کردم. پیاده رفتیم و یه دور زدیم و بعدش برگشتیم خونه.

جمعه مجدداً بنده تا ظهر خواب بودم و همسری از صبح زود رفته بود سراغ انباری و انصافاً انقدر تمیز و مرتبش کرده بود که عین یه اتاق شده بود. بعدش من هم ملحق شدم و بعد از تموم شدن کارها، رفتیم میله هایی که سفارش داده بودیم رو تحویل گرفتیم و بعدش هم رفتیم پرده های زیبامون رو سفارش دادیم. آخرین خرید هم فرش خوشگلمون بود که از شهر.فرش خریدیم. خلاصه که تنها کارهایی که از خونه مونده درست کردن خط تلفن و نصب پرده و گرفتن میز تلویزیون هست. یعنی آخر این هفته خونه عزیز کاراش تموم شده و زندگی من و همسر به حالت نرمال و عادی برگشته ایشاله!!!

این روزها اینکه بیشتر کنار همسری هستم خیلی راضیم و خوشحال. کلی کنار همسر خوش می گذره بهم و کلی خوشحالم. البته که دوباره باید اضافه کاری بیشتر و پیاده روی در دستور کار قرار بگیره و سبک زندگیمون عادی بشه.

راجع به چهارشنبه و گم شدن دسته کلیدم و پشت در موندن و عجله همسری برای اومدن هم چیزی نگم بهتره.

خدایا همیشه کنار من و همسری و زندگی کوچیکمون باش....

در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 240 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 7:29