این همه گفتم زندگی ارزش هیچ دغدغه ای نداره و باید راحت گرفت که نتیجه اش بشه نخوابیدن دیشبم. انقدر فکر و خیال می کردم به جابجایی میز و اینکه دور و برم توی محل کار چه خبره و جی میشه که خواب به چشمم نیومد. یعنی در این حد بنده خودآزاری دارم. همش فکر می کردم به اینکه چرا باید جای من بد باشه و جای این دختره خوب، در صورتیکه من خیلی سر به زیرتر و منعطفتر بودم و بیشتر کار کردم و کمتر غر زدم. خلاصه همه این افکار سیاه و پلید بهم هجوم آورده بودن و نمیذاشتن بخوابم.
خدایا کمک کن که رشد کنم. کمک کن فکرم رشد کنه. خدایا کنارم باش باهام باش و کمکم کن. به خودت پناه میارم از شر شیطان و مطمئنم که حفظم می کنی.
...............................................................................
امروز میرم ماموریت و از شدت خواب سر درد دارم. تصمیم گرفتم هتل که رسیدم از جمع جدا بشم و برم بخوابم که حالم بهتر باشه. باشد که سر قولم با خودم بمونم.
در گذر از مارپیچ زندگی.......برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 185