عمه خوب شو

ساخت وبلاگ

واکسن پسری رو نزد گفت که ریه هاش خیلی درگیر شده و صلاح نیست. در عوض کلی داروی مزخرف نوشت و اصرار داشت حتماً آخریش رو گیر بیارید. همسری کلی داروخانه ها رو گشت و بیشتر از دویست تومن هم پول دارو داد. همون شب شوهر خواهری گفت اینارو نمیخواد بهش بدید و این بچه چیزیش نیست ویروسه که از بدنش خارج میشه و باید دوره اش بگذره. خلاصه یه سریاش که معتقد بود نباید بدیم رو گذاشتیم کنار.

سرفه های منم امونم رو بریده طوریکه سینه ام شدید درد می کنه و گلوم هم انگار زخم شده از بس که سرفه کردم. خیلی اذیتم و دلم میخواد دیگه تموم شه این سرماخوردی طولانی و لعنتی.

پنجشنبه رفتم ملاقات عمه. هنوزم حالم بده و دلم میخواد می تونستم کاری براش بکنم. تمام بدنش فلجه ولی چشمهاش رو باز می کنه و بغض می کنه و مشخصه که می فهمه ولی هیچ کاری نمی تونه بکنه. خدا بهش رحم کنه و شفاش رو بده. به هر کسی که تونستم گفتم براش دعا کن. خدایا پناه بر خودت.....

 

در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 178 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:10