سرما خوردگی با شروع برگ ریزان

ساخت وبلاگ

سرما خوردم. بیش از هر چیزی هم گلوم درگیر شده انگار!!! آبریزش بینی هم امروز اضافه شده و دیشب بینیم کامل کیپ بود. آخر هفته به مراسم عزاداری فوت ناگهانی زندایی گذشت. هم خسته شدم هم اینکه فکر کنم ویروس از بقیه بهم منتقل شد. فقط امیدوارم پسری سرما نخوره. چند روز آخر هفته انقدر ازمون انرژی گرفت که واقعاً اگه بیشتر ادامه پیدا می کرد دیگه کم می آوردم. خدا برای هیچکس نخواد، بچه هاش بدون هیچ آمادگی ذهنی با مرگ یه دفعه ای مادر مهربونشون روبرو شدند و واقعاً هیچکس هنوزم بعد از یک هفته نمی تونه باور کنه.

همسری از دوشنبه رفته ماموریت و تا الان ندیدمش. در واقع دو روز با پسری تنها بودم. بچه خوبی بود البته توی خونه حوصله اش سر میره و هوس بیرون رفتن می کنه منتها من با این حالم اصلاً نتونستم این دو روز بیرون ببرمش و توی خونه سرش رو گرم کردم. بچه داری با حال مریض واقعاً سخته. دیگه امشب همسری میاد اما خیلی دیر وقت میرسه این شد که تصمیم گرفتم امشب رو برم خونه ماماینا و شب رو اونجا بمونیم و فردا همسری از سر کار بیاد پیشمون.

پسری دو روز قبل داشت بازی می کرد و یه دفعه اومد لبش رو گذاشت روی صورتم به حالت بوسیدن. توی اون لحظه انگار دنیا رو بهم دادن. چند باری شده وسط بازیش این کار رو می کنه و من رو غرق در مهربونی و لطافت جوجگیش می کنه و من در لحظه میگم خدایا من دیگه چی ازت بخوام همه لطفت ر در حقم تموم کردی.

به جز مامان و بابا هیچ کلمه ای رو هنوز نمی گه ولی تقریباً نود درصد حرفهای ما رو می فهمه حتی وقتی باباش به ترکی باهاش صحبت می کنه. دیروز قطره چکونش رو انداخته بود توی سطل آشغال و چند بار ازش پرسیدم مامان قطره چکونت کجاست و جواب نداد. ولی وقتی درش رو آوردم نشون دادم متوجه شد و رفت سمت سطل آشغال درشو باز کرد و نشون داد که توی سطل انداخته. متاسفانه رفلاکسش برگشته و بردیمش دکتر و بهش دارو میدیم. اون روز صبح سر کار میومدم که شیر خواست و خورد و شروع کرد راه رفتن که یه دفعه توی پذیرایی شیرش برگشت و روی پارکت کثیف شد. من توی آشپزخونه بودم که اومد با ایما و اشاره ازم دستمال خواست. بهش دادم و دنبالش رفتم دیدم نشست روی زمین و شروع کرد پارکت رو پاک کردن. یعنی توی لحظه مردم براش. چقدر این بچه همراه و مهربون و دوست داشتنی هست. خدایا شکرت. شکرت که این پسر خواستنی و مهربون به خانواده ما اضافه شده. خدایا خودت نگهدارش باش و کمک کن خوب بتونیم تربیتش کنیم.

در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 177 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:10