گفتگوی بی تمدنها

ساخت وبلاگ

دیروز به این نتیجه رسیدم که زیادی به مدیرم اعتماد کردم. یعنی یه جورایی کنارم نموند و بهم نارو زد. در واقع فقط منافع خودش یراش مهم بود. منافعش هم در حال حاضر در این بود که این دختره رو رام کنه که موی دماغش نباشه و بتونه پیشرفتش رو بکنه. به واسطه دعوایی که بین ما ایجاد کرد به خواسته اش رسید و منم که رام خدایی بودم!!!

خلاصه که امروز بعد از مشورت با همسری تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم تا سوء تفاهمها از بین بره و حداقل سلام و علیک با هم داشته باشیم. میدونم تصمیم درستیه ولی می ترسم. می ترسم توی جمع بهم توهین کنه. می ترسم جلوی بقیه کوچیک بشم. نمیخوام صداش بره بالا حس بدی توی جمع بهم دست میده. اینجا همه تنگ هم نشستن و بسیار هم خاله زنک هستن. خلاصه میخوام باهاش حرف بزنم ولی از یه طرفم می ترسم. میگم اگه توهین و داد و بیداد کرد م یتونم آروم باشم و ببرمش توی اتاق حرف بزنیم. واقعاً این توانایی رو دارم؟!!! می تونم این موضوع ساده رو مدیریت کنم؟ پارسال یادمه اومدم باهاش حرف بزنم توی جمع چنان دعوایی شد که آبروی جفتمون رفت. خیلی پذیرای گفتمان نیست  دعوا داره با من. البته با بقیه واحدها انقدر خوبه و چهره خوبی داره که کسی همچین فکری نمی کنه.

خدایا بهم قدرت بده که بتونم باهاش آروم حرف بزنم. امروز مدیره از صبح تا عصر جلسه آموزشیه و فرصت خوبیه. میرم یه لیوان آب بخورم چند تا نفس عمیق و میام بهش بگم. خدایا فقط بهم توهین نکنه....

.........................................................................................................................................

یک ساعت و نیم کلنجار رفتم که الان بهش بگم داد و بیداد نکنه توی جمع آبروم بره. خلاصه بعد از کلی کلنجار یه متنی توی اینترنت خوندم و یه دفعه از همون متن جرقه به ذهنم زد ایمیل بزنم. اول یه ایمیل زدم که بیا صحبت کنیم. اولش یه نیشخند زد و جواب نداد. بعدش تلفن دستش گرفت و فکر کنم یه مشاوره ای گرفت و بعد از نیم ساعت جواب داد بریم صحبت کنیم. 

صحبت کردیم و دوباره از مشکلاتش با واحد و کار و مدیر می گفت. منم گفتم خوب آخه من مقصرم مگه؟!!! می گفت مدیر با تو بهتره. بابا موی دماغ مگه برای من چی کار کرده که میگی با من بهتره. بعدشم بهتر باشه هم حتماً بهتر بودم که رفتارش بهتره دهنت صاف که آبرومی منو با همین یه جمله همه جا می بری. انقدر این جمله رو توی گوش مدیر و بقیه کرده که انگار من کاری خلاف عرف دارم انجام میدم. مدیرمم دیگه مثل قبل با من خوب نیست.

خلاصه که خیلی داغونه. این دومین باره که من پا پیش میذارم و میگم ولش کن خودتو کوچیک می کنی ولی اعصابت آروم میشه. خدایا دیگه منو توی این مسیر ننداز یا دیگه همکار نباشیم یا کاری به کارم نداشته باشه. دمت گرم این یه خواهشه.

و نهایتاً اینکه هیچ وقت به خاطر سم پراکنیت بایت حسادتی که در وجودت هست نمی بخشمت. میدونم که انقدر قدرت نداری که زمینم بزنی ولی انقدر موی دماغ هستی که یارو میگه ولش کن اینا روی هم حساسن چرا با یکیشون بهتر باشم. هیچ وقت نمی بخشمت و امیدوارم دوره همکاریمون خیلی کوتاه باشه. خدایا انرژی مثبت لطفاً......

در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 173 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:10