زندگی بی معنی من

ساخت وبلاگ

دیگه حتی گفتن این جمله که نفرت انگیزی هم اذیتم نمی کنه!!! سر شدم، اونم پررو. دیگه خیالش راحته، با وقاحت تمام زل میزنه بهم میگه نفرت انگیزی!!! دیگه حتی برام مهم نیست که نفرت انگیزم!!! تنها کسی که این روزها میگه دوستت دارم پسرمه، وقتی از سر کا رمیرم دنبالش و میریم خونه، آماده خواب که میشه بهم میگه بیا کنارم من می ترسم، میرم کنارش و دستاش رو دور گردنم حلقه می کنه و میگه دوستت دارم خیلی اندازه دنیا. پسرم تنها کسیه که به وجودم نیاز داره، اون تنها کسیه که منو قلباً دوست داره، اگه نبود حتماً الان زیر خروارها خاک بودم.

نمی دونم تهش کی هست، اون نفس آخری که میاد و دیگه برنمی گرده. من منتظر اون نفس آخرم. من آخر آخر خطم. اگه لبه این پرتگاه وایسادم و تعادلم را حفظ کردم فقط به خاطر پسرمه. به خاطر اینکه پسرم هنوز به من احتیاج داره. من لحظه شماری می کنم برای بزرگ شدنش. من لحظه شماری می کنم تموم بشه این نفسها و برسم به آخرش، برسم به لحظه پرت شده از لبه این پرتگاهی که الان جلوش وایسادم. من آخر آخر خطم. فقط منتظرم پسرم بزرگ بشه که نفس آخر رو بکشم.....

مرگ مرگ مرگ مرگ به فریادم برس، سراغم بیا، این دنیا دیگه جای من نیست....

در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 172 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:23