این هفته خیلی خوبه و اصلنم شنبه اش خر نیست:) بی دلیل که نیست این خاص بودنش. سه شنبه و چهارشنبه تعطیله و دوشنبه هم که من تا ظهر هستم و در واقع رسماً فردا آخر هفته کاری منه. بزن کف قشگه رو. ضمناً منم اصلاً تنبل نیستم و کارمم خیلی دوست دارم.
پنجشنبه با همسری رفتیم نمایشگاه ک.ت.ا.ب شرکت و انقدر هی لیست رو بالا و پایین کردم آخرش رسیدم به 250 هزار تومن درخواست که درصد بسیار کمی کتاب داره و اون درصد کم هم کادوی برادرزاده و همسر می باشد. کلی سفال رو سفارش دادیم و خلاصه اینچنین ثابت کردیم که نقش بسیار موثری در پایین آوردن سرانه مطالعه کشور داریم و باشد که خجالت بکشیم اندکی. یعنی جداً اگه کتابای هدیه و اینگیلیش استوریها نبود موقع گرفتن پکیجم باید اینجا از خجالت آب میشدم.
پنجشنبه شب رفتیم تولد برادرزاده و من گذشت زمان رو تا این حد نمی تونم باور کنم. نمی تونم باور کنم اون دختر کوچولو الان کلاس اولی شده و انگار که زمان عجله زیادی داره که هی بره و بره و بره تا تموم بشه. شاید این روزها بهترین روزهامون هستن و قدرشون رو نمی دونیم و همینطور زل زدیم به گذشتنشون، اون هم با این سرعت.
جمعه هم بالاخره طلسم رو شکوندیم و رفتیم سینما و فرو.شنده رو دیدیم. راستش من اصلاً این همه سیاه نمایی رو دوست نداشتم. راستش حس بدی به فر.هادی پیدا کردم. انگار که دنبال اینه که به هر قیمتی جایزه بگیره و مطرح بشه و معروف بشه. چهره سیاهی از جامعه ایران رو نشون داده بود و من دوست نداشتم چون اکثر مخاطباش جوونها و نوجوونها هستن و این نسل الان به انگیزه و امید احتیاج داره تا سیاه نمایی و افسردگی. اینم یه نظر آماتوری ولی به نظرم قابل تفکر.
الان دیگه می تونم بگم که کارهای خونه تموم شد، چونکه آخرین کابینتها ور هم ریختم بیرون و شستم و جابه جا کردم و الان فکر می کنم هر چیزی در بهترین حالت ممکن خودش قرار گرفت. آفرین به من....
اینم از تعطیلات آخر هفته من.
در گذر از مارپیچ زندگی.......برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 198