شیرینی این روزها

ساخت وبلاگ

این روزها درس نمی خونم اما غرق درس و دانشگاهم. این روزها خیلی خوب کار نمی کنم اما غرق کار و شرکتم. این روزها کدبانوگری نمی کنم اما غرق آشپزخونه کوچولوی نازنینم. این روزها غرق زندگی ام.

بعد از مدتها یه خرید جانانه خیلی می چسبه، مخصوصاً وقتی که یه مغازه حراجی پیدا کنی. یه شومیز حریر مشکی و یه مانتو و یه بلوز دامن میشه نتیجه این حس و حال لطیف. بلوز و دامن رو که انقدر دوست دارم گذاشتم برای عید نوروز!!! آینده نگری ام توی حلقم به خدا. چهار تا هم عطر خریدم که دو تاش تقدیم همسری شد. هر چند حس می کنم همسری مثل همیشه دوسشون نداره و من نمی دونم خوب چه کاریه من انقدر تنوع میدم و همون قبلی رو نمی خرم!!

از حالا خوشحالم که هجدهم میریم مسافرت اون هم بعد از یک سال!!!! یعنی خونه گرفتن انقدر سخته به خدا که حتی نمیشه مسافرت رفت. الا هم دارم به ثانیه های آخر نزدیک میشم و میخوام تا خونه پیاده برم و یه کباب تابه ای جان درست کنم و حتی خودمون رو مهمون کنم به یکی از خوشمزه ترین باقلواهای استانبولی تهرن تا زندگی بیشتر از او چیزی که فکر می کنیم به کاممون شیرین بشه. خدایا این علاقه من به شیرینیجات را بکاه. آمیننننننننننننننننننننننننن.

در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 245 تاريخ : يکشنبه 25 مهر 1395 ساعت: 13:54