حس خوب

ساخت وبلاگ

دیروز بعد از کار رفتم کلاس خوشنویسی و واقعاً باید بگم خیلی حس خوبی بهم میده و باید حسابی تمرین کنم که به لطف خدا بتونم به تارگتم برسم.هفته گذشته انقدر زهنم درگیر کار و ارتقا و زبان بود که تمرین کردم و به خاطر همین عقب افتادم ولی از امشب روزی نیم ساعت میخوام قلم دستم بگیرم تا زودتر راه بیفتم. خوبی خوشنویسی این هست که رشد آدم چشمگیر و قبل توجه هست و همین انگیزه خوبی برای ادامه دادن هست.

امشب همسر جانم رفته جنوب ماموریت و من فکر کنم بپزه از گرما طفلی و امیدوارم گرمازده نشه چون توی سایت هستن و مستقیم آفتاب روی مغزشون!!! سه شنبه هفته آینده هم همایش تموم میشه و ذهنش در این خصوص آزاد میشه. امیدوارم نتیجه این همه زحمتش رو بگیره توی این جامعه ای که توی هر بعدی که واردش میشی مافیا هست و رشد کردن سخت میشه.

چند روز دیگه هم تصمیم بزرگمون جدی میشه و من همه چیز رو به خدا سپردم. انقدر راجع به این تصمیم فکر کردیم و بالا و پایینش کردیم که مطمئن و مصر شدیم و مابقی رو باید به خدا بسپاریم و البته که باید شرایط رو تا میشه آروم و پر از عشق و لطافت کنیم. نمی دونم کی خبر خوب رو میام می نویسم اما فقط از خدا می خوام بهترین حالت ممکن رو برای بچه نیامده ما ایجاد کنه تا کمترین آسیب و ضرر متوجه نازنین ما بشه.

معدلم تا الان نوزده هست و رقابت عجیبی بین من و مریم سر شاگرد اولی وجود داره. خوب مریم ترم قبل با اختلاف زیاد یک نمره ای از من شاگرد اول شد. باید دید این ترم چی میشه. اگه شاگرد اول بشم شهریه ام نصف میشهJ دیروز توی گروه دانشگاه کلی بچه ها شاکی بودن که افتادیم و این استاده چرا اینجوری می کنه و از این شکایتهای دانشجویی که الان فقط استاد رو مقصر میدونن. راستش اولش گفتم چه نسل عجیب و تنبل و خنگی هستن. نه شاغل هستن نه مثل من متاهل و به راتی می تونن درس بخونن، اونوقت من با این شرایطم میشم شاگرد دومشون و اینا از افتادن و مشروط شدن میگن. بعدش خیلی زود یاد دوره لیسانسم افتادم که کاری جز درس خوندن نداشتم ولی هم مشروطی داشتم هم افتادن هم معدل پایین!!! فکر می کنم شرایط روحی آدم برای موفقیت و رشد خیلی مهمه. خوب من دوره لیسانس گرفتار یه شهرستان کوچیک و بدون تفری شده بودم. خانواده ام کنارم نبودن. اجتماعی نبودم و بسیار توی خوابگاه بهم بد می گذشت و زودرنج و حساس بودم. سنگ صبور و تکیه گاهی نداشتم و بچه بودم و بلد نبودم مسائل رو هندل کنم. اما الان شرایط برام بسیار متفاوته و توی این سالها خیلی چیزا رو یاد گرفتم، انگیزه و امید به زندگیم با اینکه سنم بالاتره اما ارتقا پیدا کرده. خلاصه که این بچه ها هم نه خنگ هستن و نه تنبل و احتمالاً مشکلاتی دارن. درسته که ارشدم رو داشگاه خبی نمی خونم اما به معنای واقعی کامه حس موفقیت و پیروزی بعد از شکست دارم!!! ممنونم خدای عزیزم که این فرصت رو به من دادی و با همه سختیها و مشغولیتها کمک می کنی که نتیجه خوبی بگیرم.

امیدوارم زود با خبرهای خوب بیام. خدایا خودت کنارمون باش.....

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و یکم تیر ۱۳۹۶ساعت 9:1  توسط ستاره  | 
در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 198 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1396 ساعت: 5:58