درس و دانشگاه

ساخت وبلاگ

امروز رفتم دانشگاه پیش مدیر گروه و ازش خواستم استاد راهنمام رو عوض کنه. این روزها هندل کردن همه این موضوعات برای من کار سختی شده. به هر کی بگم حتماً میگه حالا کدوم دانشگاه مگه داری درس می خونی که برات سخته. ولی واقعیت اینه که استادای این دانشگاه همه نامبروانای صنایع هستن و سختگیر. واقعاً کار سختیه به نظرم. کلاً من از اسم دانشگاه نه توی لیسانس نه توی ارشد شانس نیاوردم. اگه مجازی امیرکبیر می خوندم، هم فوق العاده راحتتر بود و هم اسمش دهن پرکن بود و هم اینکه شرکت هم قبولش داشت و هم اینکه سر کلاس نمی رفتم!!! دو تا درسم برای این ترم مونده بود که از هر کدوم چهار جلسه مونده به اضافه ارائه هاشون و امتحان که توی بهمن ماهه. کاشکی پاس شن و تموم شه بره این ارشد. پایان نامه رو هم بتونم توی شش ماه مرخصی زایمان به سرانجام برسونم. فعلاً که نه موضوع درست حسابی دارم و نه استاد راهنما!!! چه شود.

دانشگاه که می رفتم ورودی یه خیابون رو بسته بودن و من مجبور شدم زودتر از تاکسی پیاده بشم و دوازده دقیقه با سرعت زیاد برم تا به کلاس برسم. انگار بعضی وقتا یادم میره باردارم و یادم میره که اولویت الان سلامت بیبی جانمه. بعد از کلاس هم رفتم یه لنگه پا نیم ساعت جلوی اتاق مدیر گروه تا نزول اجلال کنه و موضوع رو بهش بگم. بعدشم هشت دقیقه پیاده تا بانک که رمز کارتم رو که گم کردم رو بگیرم!!! بگذریم از اینکه صبح که اومدم سر کار، آزمایشات ادواری بود و مجبور بودیم از این اتاق به اون اتاق بریم. پسرم اگه اذیت شدی منو ببخش. ببخش که نمی تونم کار و دانشگاه و امور خونه و مهمتر از همه تو رو با هم هندل کنم. ببخش اگه درس رو ول نکردم. تو باید کمک کنی که در کنار هم به سرانجام برسونیمش و خودت روز دفاعم بغل بابا بیای و تشویقم کنی پسر نازنینم. مامانو به خاطر همه این روزهای سخت ببخش. من مراثبت هستم عزیز دل، تو هم قول بده مراقب خودت باشی و مثل مرد محکم و قوی همراه مامان باشی تا این روزهای سخت رو در کنار هم بگذرونیم. گخدایا خودت پناه بچه ما باش و در پناه خودت حفظش کن.....

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۶ساعت 17:12&nbsp توسط ستاره  | 

در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 237 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1396 ساعت: 19:57