Countdown:13

ساخت وبلاگ

یقین دارم که اگه دیروز سطح انرژی من رو محاسبه می کردن به مرز صفر می رسید. به قدری من خمود و بی حس و حال بودم که دلم می خواست یه جای خنک پیدا کنم و تا صبح امروز بخوابم!!! اما زهی خیال باطل.

ساعت کاریم که تموم شد تازه روی دور تند رفتم. نیم ساعته خودمو رسوندم خونه و توی راه مایحتاج پخت ماکارونی ستاره پز رو مهیا کردم. تازه داشتم هویجا رو خرد می کردم که همسر جان کلید رو انداخت توی درو اومد خونه. بمیرم برای خستگیهای این روزاش. بمیرم برای استرسهاش که توی چهره اش موج میزنه.

خلاصه که همسری لوله کش رو برد تا کارای باقی مونده رو انجام بده. منم به سرعت برق ماکارانی رو دم گذاشتم و حاضر شدم و رفتم سمت خونه جدید. مثلاً قرار بود کمد رو ساعت 7 تا  7.5 بیارن. کلی وایسادیم و خبری نشد، ما هم رفتیم دریچه های کولر رو سفارش دادیم.

بالاخره آقایون ساعت 9.5 تشریف آوردن. خدا رو شکر نصبش خیلی طولانی نبود و انصافاً صاحب یه کمد تر و تمیز و شیک شدیم .ساعت 11 رو گذشته بود که دیگه خونه بودیم. ما نسبت به این کمد خیلی حساسیت داشتیم به خاطر اینکه وسط پذیراییمون بود اما جداً من و همسری راضی بودیم از همه چیزش. با اینکه کلی خسته شدیم و آخرش هم موقع حساب و کتاب کردن اذیتمون کردن، اما می ارزید و کلی از نتیجه کار لذت بردیم.

...............................

(چقدر بعضی از آدما بی چیز و بی مایه هستن. یکی از همکارا که اتفاقاً مدیر منه، امروز داره میره و کلی هم آدم محترم و با شخصیتی هست. اینا هم دارن مسخره اش می کنن و میگن گودبای پارتی جعفر کنسل شد و از این چرت و پرتا. چقدر از آدمای در این سطح بیشعور بدم میاد. حرفی داری مستقیم به خودش بگو، این فرافکنیهای مسخره چیه آخه..)

.............................

امروز یه شیشه شکسته داریم که میان درست می کنن و برای اندازه گیری دریچه کولر هم میان. برقکار هم قول داد که دیگه سه شنبه کارش تموم میشه و کابینتا رو هم سه شنبه میارن و نصبش هم تا جمعه تموم میشه. این هفته هم یه نصفه روز باید مرخصی بگیریم و بریم خریدهای باقی مونده رو انجام بدیم و درها رو سفارش بدیم.

بنابراین میمونه کاشی بین کابینتها و پارکت کف و نصب شیرآلات و درها و دریچه ها که کل اینا توی سه روز قابل انجام هست. من فکر می کنم که سه شنبه هفته آینده کارگر می تونه بیاد و خونه قشنگمون رو تمیز کنه و دیگه کم کم وسیله ها رو ببریم و آخر هفته اش اثاث کشی کنیم.

خدایا هنوز کار اداری خونه تموم نشده و من تمام وجودم پر از غم میشه وقتی استرس و خستگی رو توی چهره همسری می بینم. خدایا میشه امروز حل بشه. خدایا میشه فردا بره و تشکیل پرونده بده همسرم. خدایا همه حمایت ما دو نفر خودتی. کنارمون باش و کمکون کن. خدایا امروز منتظر خبرای خوب هستیم. آمین.....

در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 198 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 3:00