شروع هفته بیست و هفتم.....

ساخت وبلاگ

سه ماه مونده تا توی بغلم بگیرمت. خیلی زیاده نه؟!! راستش این روزها حس دوگانه ای دارم. هم از بارداری و دیدن شکم گنده ام توی آینه لذت می برم و هم اینکه دلم می خواد روزها زودتر بگذرن و روی ماهت رو ببینم و ببوسم. گاهی با خودم فکر می کنم که چه خوب که سر کار میام و مشغولم و روزها برام زودتر می گذرن و بعضی وقتها با مشکلات و تعارضاتی که توی محل کار پیش میاد میگم کاش خونه بودم و به خودم و بیبی جان بیشتر رسیدگی می کردم. بعضی اوقات سر حالم و می تونم کلی فعالیت داشته باشم و بعضی روزها از شدت کسالت دلم میخواد ساعتها بخوابم و تکون هم نخورم، دقیقاً مثل دیروز که باباییت دوست داشت بریم خرید و بیرون غذا بخوریم اما بدن من انگار یه تیکه گوشت بی حرکت و سنگین بود که ولو شده بود روی تخت جلوی تلویزیون و کل مدت اخبار گوش دادم!!! گاهی اوقات اوضاع روحیم خوب نیست و با خودم فکر می کنم نکنه تو نخوای توی این دنیا زندگی کنی و به جبر من و بابا پا به دنیا بذاری اما اکثر اوقات هم شادم و فکر می کنم چقدر روزهای خوبی می تونیم با همدیگه داشته باشیم و هم تو لذت ببری و بخندی . شاد باشی و فرصت زندگی کردن داشته باشی و هم من و بابایی. گاهی اوقات با خودم فکر می کنم ظرفیت تربیت صحیح شما رو نداریم و ممکنه مشکلاتی در آینده برات ایجاد کنیم اما گاهی هم میگم سختگیری بدتره و تو می تونی با تربیت من و بابا و علاقه ای که بهت داریم از ظرفیتهای اجتماع هم استفاده کنی و خوب بار بیای.

خلاصه که بارداری پر از حسهای متناقض و عجیب و غریبه اما تنها پارادوکسی که برای یه مادر وجود نداره عشقش به موجودیه که داره توی وجودش رشد می کنه. با هر بار تکونت شدت عشقم بهت بیشتر و بیشتر میشه. این روزها حتی یک لحظه هم به شدت عشق و علاقه ام به تویی که حتی ندیدیمت شک نکردم و این عجیب ترین حس دنیاست مادر. علاقه ای که به هیچ موجود زمینی نمی تونم داشته باشم...

عزیز دوشت داشتنی من، زیبای من کاش این روزها برات مامن خوبی باشم و تو خوب رشد کنی و سالم و سلامت رشد کنی و سه ماه دیگه توی بغل من و بابایی باشی. پسر زیبای من این سه ماه رو هم مثل مرد محکم به مادر بچسب و با من زندگی کن. راستی این روزها اسمت هم داره نهایی میشه کاش از انتخابمون راضی باشی که بنده دیکتاتورانه نقش پررنگ تری توی این انتخاب داشتم.

خدایا پسرم رو در پناه خودت حفظ کن و نگهدارش باش....

+ نوشته شده در  شنبه شانزدهم دی ۱۳۹۶ساعت 11:52  توسط ستاره  | 
در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 226 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 18:09