داغونم....

ساخت وبلاگ

حالم بده. دندونم درد می کنه، عضلاتم گرفته. دماغم کیپه و نمی تونم نفس بکشم. پروپزال مونده روی دستم نمی تونم تمومش کنم. یه عالمه ایمیل کاری بهم ارجاع شده که توش گم شدم. سرگیجه دارم. آخر ساله صبحها اسنپ گیرم نمیاد و معطل میشم. انقدر ناتوانم که نمی تونم تا سر پل برم و خطی سوار بشم. توی شرکت هیچکس شرایطم رو درک نمی کنه و فقط نگاه شیکمم می کنن و من اون لحظه دلم می خواد با دو تا دستام چشماشون رو از کاسه دربیارم. شدم اندازه نهنگ و وقتی جلوی آینه وایمیسم حالم از خودم به هم می خوره. مدیرم متوجه هیچی به جز کار خودش نیست و همه چیز رو به من ارجاع میده و خودش کار شخصی می کنه. سرگیجه دارم، تهوع دارم. از آدمها می ترسم. دلم میخواد این یه ماه زودتر تموم بشه. لعنتی چرا تموم نمیشی. چرا توی این شرایط استرس، ترس تعدیل رو هم اضافه می کنن. خدایا کجایی خسته شدم، حالم خوب نیست. سرگیجه دارم.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۶ساعت 9:38&nbsp توسط ستاره  | 

در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 182 تاريخ : چهارشنبه 2 اسفند 1396 ساعت: 16:44