تجربه اولین ماموریت در دوران مادری

ساخت وبلاگ

مثل همه شنبه ها خواب خوابم. یعنی دلم میخواد سرمو بذارم روی میز و یه چرت عمیق بزنم. پنجشنبه و جمعه همسری تدریس داشت و من مجبور بودم توی خونه به امورات تمیزکاری و بچه داری بپردازم تا همسر برگرده. جمعه انقدر کسل شده بودم که دیگه واقعاً دلم گرفته بود. بدیش اینه که هیچ کدوم از شبکه های تی وی و ماهواره هم جمعه ها تا عصری برنامه ندارن. خلاصه منم آدم وابسته نه تونستم یه فلم دانلود کنم نه حوصله داشتم پسری رو بزنم زیر بغلمو بریم پارک و حال و هوا عوض کنیم. همچین آدم وابسته به شوهری هستم من.

پنجشنبه که همسر از کلاس اومد رفتیم خونه مامان و اونجا تصمیم گرفتیم تولد پنجشنبه بچه برادر خزپارتی باشه. منم برنامه هایی دارم برای اون روز، هرچند احتمالاً فقط من و خواهری و برادرزاده ها خز میشیم و بقیه میخوان بهمون بخندن.

یخچال خیلی خوبه بی نهایت راضی هستیم ازش و فقط دویست تومنی که ازمون تلکه کردن ناراحتمون کرده و تجربه, شد که هیچ وقت به هیچ آدمی توی هیچ معامله ای اعتماد نکنیم. باشد که این بار درس گرفته باشیم. بعضی وقتها که نگاه می کنم می بینم 19 میلیون تومن پول به یه یخچال دادیم دلم می سوزه برای این زندگی، دلم می سوزه که کیفیت زندگیمون رو دارن روز به روز کم و کمتر می کنن، دلم می سوزه از این همه تلاشی که داریم توی زندگی می کنیم اما انگار همش عقب می افتیم. انگار زندگی ما جوونا جلو رفتن توش نیست، مخصوصاً امثال ما که هیچ پشتوانه ای نداریم و حتی خانواده هامون رو ساپورت هم باید بکنیم.

 

در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 197 تاريخ : جمعه 16 آذر 1397 ساعت: 22:00