اولین مسافرت

ساخت وبلاگ

سه شنبه تعطیل بود و ما از فرصت استفاده کردیم و آخر هفته رفتیم شمال. مدتها بود که مسافرت, نرفته بودم. پسری هم برای اولین, بار همسفر ما شد و انداختیم توی جاده. در کل پسر خوب و خوش سفری بود و چنذ باری بدجور گریه کرد و آخراش هم توی ماشین دیگه خسته شده بود و غر میزد. خوبیش این بود که خواهری و مامان توی نگه داشتنش کمک می کردن و خیلی متوجه سختی مسافرت با بچه نشدم.

اینجوری شد که پسر من اولین مسافرتش رو فرح آباد مازندران رفت و هوا انقدر خوب بود که حتی پاش رو هم به آب زد و کلی ذوق کرد. دو بار ساحل بردیمش و هر دو بار با صدای آب خوابش برد و من عاشق این آرامش پسری هستم وقتی صدای یکنواخت می شنوه. خیلی هم خوابید که من آخرش متوجه نشدم علت این خواب عمیقش چی بود. دو شب رو با مامانم خوابید و یه شب هم کنار خودم. انگار احساس آرامش و امنیت می کرد که انقدر راحت و عمیق می خوابید.

برای خودمم خوب بود این مسافرت و کلی لذت بردم و به همسری گفتمبیا دو ماهی یه بار هر جور شده بریم مسافرت و بگردیم و خوش باشیم و از استرسهای زندگی روزمره دور باشیم. انقدرم که خوردم باید تا آخر هفته برم توی فاز رژیم که وزنم برگرده به قبل.

پایان نامه هم هیچی به هیچی... خدایاااااااا کی تموم میشه این استرس که فکرم آزاد بشه............

در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 194 تاريخ : يکشنبه 18 آذر 1397 ساعت: 1:53