تعطیلات خود را چگونه گذراندید....

ساخت وبلاگ

پسری بعد از واکسنش تا دو روز تب داشت و بیحال بود و درد داشت. من نمیدونم چه جوریه که میگن عوارض نداره این واکسن،می تونم بگم از هر دوره اش بدتر بود و من خیلی پشیمون شدم که چرا بردم. حتی تا چند روز بعدش سیستم گوارشش هم ریخت به هم و غذا و شیر نمی تونست بخوره. حالا دیگه به هر حال گذشت و به خیر گذشت خدا بعدی رو هم به خیر بگذرونه.

تعطیلات عالی بود و من انقدر خودم رو با خواب خفه کردم که دیگه جایی برای استراحت نمی موند 

پنجشنبه پسری موند پیش مامان و بنده رفتم شوش و کلی خرید کردم. می خواستم بشقابهای سرویسم رو عوض کنم، چون طرحش رو پیدا نکردم، جوگیر شدم که سرویس چینی جدید بخرم. حتی یه طرح هم انتخاب کردم. سرویس حداقل شش نفره ایرانی 450 هزار تومن بود!!!! خیلی خفن گرون شده. این شد که پشیمون شدم و ترجیح دادم سرویس آلمانی خودم رو داشته باشم و فقط 12 تا بشقاب سفید گرفتم که یه جورایی به خاطر بدون طرح بودنش با سرویسم ست شد و به جاش سرویس چا خوری شامپاینی که توی برنامه نبود خریدم و دو تا شمعدون پایه برنز برای کنسول جدید که واقعاً شیک و زیباش کرد. با یه سری چیزای دم دستی و لازم و یه میوه خوری شامپاینی هم برای خاله همسری که مهمونی دعوتمون کرده خریدم.

جمعه هم پسری رو گذاشتم پیش مادر همسری و رفتم استخر و از خلوتیش لذت بردم و یه ساعت توی آب شنا کردم و کلی رفرش شدم. همون روز خریدهای پسری رو هم اینترنتی انجام دادم و هنوز در عجبم از اون همه پول که برای چند دست لباس معمولی هزینه شد!!!

شنبه همسری رفت سر کار و من افتادم به جون کابینتها و خونه تکونی هم افتاده توی سرازیری. عصرش هم به خاطر قهرم با همسری منو برد خرید که یه پالتو بخرم اما امان از قیمتها. پشیمون شدم و گفتم اینترنتی می خرم. اینترنتی یه پالتو با یه لباس مجلسی برای عروسی پسرعمه و یه لباس حریر برای عید خریدم که واقعاً سه تاش هم قیمت با یه پالتو شد!!! و به این نتیجه رسیدم که اگه از جاهای معتبر خرید کنم واقعاً خرید اینترنتی خوبه. از اونجا که پرستار پسری یکشنبه مرخصی بود گذاشتیمش پیش مامانم و خودمون رفتیم رستوران و بعد از مدتها دو نفره بودیم و قهر من تموم شد. اما واقعاً توی خونه اعصابم خرد بود و هی با پسری که نبود حرف میزدم و می گفتم کجایی عسل من.

یکشنبه هم شرکت بسیار خلوت بود و نشستم و اصلاحات پایان نامه رو انجام دادم و امروز اگه بتونم میخوام برم به داور بیشعورم نشون بدم. فکر می کنم به یکی دو بار رفت و برگشت تایید کنن تموم بشه بره. بعد از کارم رفتم خونه ماماینا که پسری رو بیارم که دیدم واقعاً خستگی نمیذاره و شب خونشون موندم. دوشنبه همسری می خواست بره سر کار و من با ماماینا رفتیم بهشت زهرا سر خاک مادربزرگم که سالگردش بود. بعدش هم رفتیم حرم و رستوران غذا خوردیم و برگشتیم خونه. یعنی زیر بارون و سرما اون همه لذتی که پسری داشت می برد برای من جای سوال بود. خیلی بهش خوش گذشت و منم می گفتم خدا کنه مریض نشه چون لباسش هم مناسب نبود.

خلاصه بدین سان تعطیلات به همین زودی گذشت و بنده الان غرق خوابم چون پسری دیشب بیدار شد و گریه می کرد و به سختی خوابید. امروز هم باید برم ببرمش پیش مامان که عصری برم فرودگاه و ماموریت دو روزه آغاز میشه.

خدایا کمک کن که داوره تایید کنه و اذیتم نکنه. مرسی......

بعداً نوشت: رفتم پیشش انگار یه آدم دیگه شده بود. یه جورایی داشت می گفت روز دفاع در واقع داشتم از راهنمات نقد می کردم!!!! هیچی نگفتم بهش ولی هیچ وقت فراموش نمی کنم که چطور یه هفته منو جهنم کرد. به چالش کشیدنهم شیوه داره، توهین و تخریب که راهش نیست. نمی بخشمش هیچ وقت. به هر حال خوبیش اینه که در واقع کارهام تموم شده هست و حتی امضا هم کردن و فقط باید یه سری تغییرات رو براش ایمیل کنم.

و اما کارهای باقی مانده:

  • تمیز کردن کابینتهای باقی مانده
  • تمیزی کمد اتاق و کمد ارشان
  • تمیزی کمد پذیرایی
  • پاک کردن لوسترها و پنجره ها
  • باز کردن پرده و شستن و نصب
  • سرویس ماشینها و کارواش
  • خرید رو مبلی، رومیزی، روسری و دستبندها
  • شستن پتوها، نظافت دستشویی و حمام، تمیز کردن کف خونه
در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 227 تاريخ : سه شنبه 23 بهمن 1397 ساعت: 18:54