در گذر از مارپیچ زندگی....

متن مرتبط با «دلگیری از خدا» در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... نوشته شده است

بازنده همیشگی

  • می ترسم مثل همیشه بازنده بازی من باشم، می ترسم مثل همیشه زمین بخورم. می ترسم خیال پردازیهای این بار هم مثل حباب بترکه بالا سرم. چرا؟ چرا همیشه بازنده منم :) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تموم كن اين بازي كثيفو

  • اون بالا نشستي چيو نيگا مي كني؟ حتمأ پات رو هم رو پات انداختي و سيگارتم گوشه لبت دود مي كني و به اين بلوشويي كه اين پايينه لبخند ميزني!!! چرا نيستي چرا نمي بيني منو؟ من ميخوام نباشم وسط اين همه بدبختي!!! خواسته زياديه كه ميگم از اون بالا منو بشنو و دستمو بگيرو بنداز بيرون اين گردون ناجور. خدايا خسته ام منو ببر اين يه التماسه منو بشنو!!! , ...ادامه مطلب

  • اعتراف نامه از بچه داری بعد از 19 ماه و 2 روز

  • من امروز میخوام يه چیزایی رو بنویسم که بعداً با خوندنش یادم بیفته که بچه داشتن هر چقدر هم شیرین باشه و زندگی رو معنادار کنه، سختیهای عجیبی داره. و بعدها بخونم و با خوندنش هیچ وقت فیلم یاد هندوستان نکن, ...ادامه مطلب

  • بی خوابی بعد از مدتها

  • این همه گفتم زندگی ارزش هیچ دغدغه ای نداره و باید راحت گرفت که نتیجه اش بشه نخوابیدن دیشبم. انقدر فکر و خیال می کردم به جابجایی میز و اینکه دور و برم توی محل کار چه خبره و جی میشه که خواب به چشمم نیوم, ...ادامه مطلب

  • اینم از شروع امروز

  • دو شب بود نخوابیده بودم. عنتر خانوم انقدر پاقدم نحسی داشت که پرواز 6 ساعت تاخیر داشت. دم صبح رسیدیم و بعدش بدبختیای پیدا نکردن کلید و خلاصه که یکی از بدترین شب و روزهایی بود که به عمرم دیدم. با هر جون, ...ادامه مطلب

  • خدایا به خودت پناه آوردم

  • آدمها کتابهایی هستند با بی نهایت قصه برای گفتن، قصه هایی که گاهی غرق در لبخندشان می کند و گاهی اشک های پنهانی در تنهایی که شاید علتش را تنها خودشان بدانند. روزهای خوب و روزهای بدی که دارند همان عمریست, ...ادامه مطلب

  • خدایا ممنون برای این روزهای خوب.....

  • شنبه اول وقت رفتیم دکتر و ریپورت آزمایش و سونوی غربال دوم رو نشون دادیم. برای اولین بار از همه شرایط فیزیکی من راضی بود و بالاخره توی هفته بیستم بارداری راجع به زمان زایمان حرف زدیم. خیلی دقایق خوبی بود. فقط وزنم زیادی رفته بود بالا!!!! من نمیدونم چطور باید کنترل کنم. در واقع نمیدونم درسته گرسنه بمونم یا حتماً گشنه ام شد چیزی بخورم!!! درستتر کدومه نمیدونم راستش. خلاصه اون روز برای اولین بار بدون استرس و ناراحتی از مطب دکتر جان بیرون اومدیم و من کلی بهش حس مثبت پیدا کردم و از خدا خواستم حتی اگه زایمانم توی عید بود (که کاش نباشه!!!) دکتر خودم باشه. این روزها خیلی خوبه، خصوصاً وقتی سفارش لباس و پاپوش و وسایل نوزادی میدم و منتظر اومدنش میشم. بعد که جینگولای ریزه پیزه پسرونه میاد هزار بار قربون صدقه بیبی جونم میرم. توی این مدت علاوه بر اسباب بازیهایی که از نمایشگاه کتاب شرکت خریده بودم، رامپری که مادرجون پسرم شش سال پیش از مکه خریده بود به وسایلش اضافه شد. یه زیرپوش مردونه بامزه که من مردم از بس قربون صدقه اش رفتم. پاپوشهایی که اولین خریدهای من و بابایی برای پسرم بود رسیدن و عجیب این پاپوشها بامزه و خوشگلن. دیروز هم سرهمی بدون آستین با بادی میکی موس پسرم رسید و من واقعاً دلم غش رفت براش. یعنی مامان شما انقدر کوچولو موچولو هستی که بارمت توی این لباسایی که اندازه کف دسته. خلاص, ...ادامه مطلب

  • خدايا پناهم تويي

  • خدايا خودت كمك كن.خودت كمك كن بچه ام سالم باشه. اي خدا به جز تو پناهي ندارم. خدايا اميدم رو نااميد نكن. خدايا من اين بچه رو ميخوام خودت بهم رحم كن خدايا. خدايا توانام كن كه بتونم محافظ بچه ام باشم. خدايا بچه ام رو به خودت مي سپارم حفظش كن نگهش دار. اي خدا هميشه پيشمون بودي مطمئنم الانم هستي. اي خدا توكلم به خودته... + نوشته شده در  سه شنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۶ساعت 11:29  توسط ستاره  |  ,خدايا,پناهم,تويي ...ادامه مطلب

  • در این سیاهی ای خدا مرا رها مکن

  • اخیراً وقتایی که کم میارم به خدا نامه می نویسم. موقعی هم که می نویسم معمولاً یه آهنگ ملایم توی گوشم  هست. خیلی فاز آرامش بخش خوبیه. دلم میخواد جوابش بیاد دستم و میاد. مثلاً موقع جابه جاییم وقتی که نه شنیدم و حسابی نا امید شده بودم یه نامه به خدا نوشتم و کلی چسب زدم و باندپیچی کردم. تازگیا بعد از شش ماه دیدمش و خوندم. با خودم گفتم خوب جواب داد دیگه منتظر چی بودم. نامه ای هم که قبل سند زدن خونه براش نوشتم رو هم باز کردم و خوندم و کلی شکر گفتم. خلاه که نامه نوشتن به خدا بهتر از چسبیدن به خلق خداست و من دیگه به این موضوع شک ندارم. مسافرت خوب بود. ویلا خوب نبود اما خوش گذشت و چند روز خوب کنار همسری و بدون هیچ دلخوری داشتیم و این نشون میده که چقدر سطح رابطه ما داره به بلوغ میرسه و من از این بابت خدا رو شکر می کنم. درس و دانشگاه هم داره پیش میره و من امیدوارم که این ترم به خیر بگذره. خدایا کنار من و خانواده کوچیکم باش......, ...ادامه مطلب

  • آغاز ترم جدید

  • برنامه ترم جدید ارائه شد. دوشنبه و سه شنبه عصر کلاس دارم و اصلاً بنا این ترمم روی حذف هیچ درسی نیست و میخوام همش جیم بزنم از سر کار، چونکه ترم بسیار کوتاهی هست. خدا رو شکر می کنم که این ترم هم یه درس به دکتر ا.ک.ب.ر.ی عزیزم دارم. نمره ها هیچ کدوم نیومده و من بی صبرانه منتظر رویت نمراتم هستم. در مورد محل کارم بعد از گذشت 7.5 ماه باید بگم که محیط جدیدی رو دارم تجربه می کنم که نسبت به محل کار قبلیم محاست و معایبی داره. به نظرم از همه بدترش ایه که هیچگونه پرایوسی اینجا نداری. علتش اینه که جای نشستنها بسیار بد و ناجور و تو همه. بعدش هم اینکه کله ها بسیار توی کار همدیگه هست. و دیگه اینکه انقدر بیکار هستن که فرصت سرکشی تو کار بقیه بسیار براشون مهیاست. حاشیه ها زیاده و مدیریت ضعیف مبتنی بر سلیقه و دلخواه وجود داره. نسبت به محل کار قبلیم بیشتر بهم توجه میشه، از لحاظ پرداختی اوضاع بهتره و تغییر وضعیت رو کاملاً حس می کنم. در کل فکر می کنم بعضی چیزها رو باید بسپارم به زمان تا حل و فصل بشن. و تمرین کنم که حساسیتم رو از روی مسائل ناچیز بردارم و توجهم روی یادگیری و مسائل مهمتر زندگی منعطف بشه. از خدا, ...ادامه مطلب

  • داستان من و عطرهام بعد از ازدواج

  • امروز دلم خواست که یه پست بذارم و همه عطرهایی که بعد از عقد تا حالا داشتم و دارم رو معرفی کنم و حسم رو راجع به هر کدوم بنویسم: 1- عطر دیور جادور(Dior Jadore):اولین عطری که دوره عقدم از بانه خریده بودیم و به نظرمون اصل میاد و هنوز یه کوچولو ازش دارم. قيمت اين عطر رو الان توی عطرافشان دیدم که 365 هزار تومن هست. به نظرم یکم نجومیه برای این عطر و با این قيمت پیشنهادم گزینه های بعدی هست و قطعاً من دیگه این عطر رو با این قیمت نمی خرم. عطر گرمیه و به درد تابستون نمی خوره اما توی فضای بسته توی زمستون خوب و دل انگیزه. 2- نیناریچی (Nina Ricci Love in Paris): اين عطر من ماندگاری خیلی خوبی د,داستان من و دندانپزشک,داستان من و عشقم,داستان من و,داستان من و دکتر,داستان من و پرستار,داستان من و خانم معلم,داستان من و معلم,داستان من و زهرا ...ادامه مطلب

  • دلگیری

  • گاهی اوقات دلم می گیرد از زندگی. گاهی اوقات پر از درد می شوم و آه. گاهی اوقات دلم می خواهد دور باشم از آدمها. گاهی اوقات دلم می خواهد یک جای دور من باشم و هیچ فکر و هیچ آهی نباشد و روحم پر از مهر باشد و فقط عشق باشد. عشق و مهربانی و دیگر هیچ... دلم می خواهد فریاد بزنم آی آدمها زندگی دارد رو به زوال می رود با این نا مهربانی ها. خدایا مهربانی را به من ارزانی کن. خدایا این موج عظیم احساسات را در من خاموش کن. خدایا کنارم باش تا آرامش وجودم را فرا بگیرد. خدایا کنارم باش.....,دلگیری از دوست,دلگیری,دلگیری از خدا,دلگیری عصر جمعه,دلگیری غروب جمعه,دلگیری از زندگی,دلگیری از دنیا,دلگیری از عشق,دلگیری از رفیق,دلگیری از همسر ...ادامه مطلب

  • میخوام حرفی از خستگی نزنم اما نمیشه....

  • من: دلم میخواد چشامو ببندم و بعد باز کنم و ببینم که کارای اداری خونه و سند خوردن، بازسازی، اثاث کشی و خریدها تموم شده و زندگیمون حالت عادی داره. همسر: میشه عزیزم. چشماتو به هم بزنی تمومه. نمیخوام بار منفی "خسته شدم" بیاد سمت زندگیمون اما خوب خسته ام. دلم میخواد مسافرت بریم. دلم میخواد این همه دغدغه ذهنی دود شه بره هوا. دلم میخواد این استرسهای زیاد تموم بشن. پنجشنبه کارای بنایی و کلاً هر چی که با خاک و گچ ارتباط داشت، تموم شد به لطف خدا. البته که تجربه نصب کابینت رو داریم و می دونیم که کلی خرده ریزه های چوب درمیاد اما آن کجا و گچ و خاک کجا. خلاصه جمعه توی دو مر,میخوام حرف بزنم از امید ساربانی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها