در گذر از مارپیچ زندگی....

متن مرتبط با «کمک های اولیه» در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... نوشته شده است

رهایی

  • بالاخره یه روزی میاد که رها میشم. الان واق واق کن سگ عوضی، بزن، بشکون، فحش بده، تحقیر کن، تهدید کن، هر کاری عقده های روانی 40 ساله است رو خالی می کنه انجام بده، بالاخره آزاد میشم. مثل روز برام روشنه........ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تنهایم

  • گاهی حتی در انبوه جمعیت تنهایی جانفرسایم را فراموش نمی کنم. این چه غم دردناک عجیبی است که بر قلبم سایه افکنده و مرا تا مرز پوچی و هیچی می برد. چه تنهایی عجیب و حجیمی. چه روزهای غریبی. مقصد کجاست، چند سال، چند ماه، چند هفته، چند روز، چند ساعت، چند دقیقه، چند ثانیه باقی مانده تا تمام من. دیگر به تنگ آمدم از شمارش لحظه ها...... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تنهاییم

  • تنهاترینم. دلم میخواد بمیرم، دلم میخواد با پسرم دو تایی بمیریم., ...ادامه مطلب

  • این روزهای سیاه

  • این روزهای سیاه چرا تموم نمیشن؟!! چرا این روزها انقدر تیره و تار و بیخودن. چرا انقدر دنبال همه چیز باید بدوئم و به هیچ جا نرسم. چرا هیچ وقت روی آرامش رو نمی بینم. مشکل کجاست؟ مشکل منم. این روزها با خو, ...ادامه مطلب

  • ثانیه هایی که امروز نمیگذرن

  • امروز خیلی داره دیر می گذره. خیلی. این عمره که سوار عقربه های ساعت شده داره همینجوری جلو میره و من وقتی سر کارم شدیداً در انتظار گذر زمانم با اینکه می دونم این عمره که داره می گذره.... ثانیه ها پشت هم, ...ادامه مطلب

  • حساسیتهای تمام نشدنی

  • خسته ام دلم یه استراحت طولانی میخواد که جون بگیرم که انرژی بگیرم. راستی چرا من انقدر حساسم؟ راستی چرا انقدر به رفتار بقیه اهمیت میدم؟ راستی چرا به خودم اهمیت نمیدم؟ راستی چرا انقدر همه چیز رو سخت می کنم؟, ...ادامه مطلب

  • این روزهای نا امیدکننده

  • اه چقدر نا امیدی چقدر خبر بد چقدر استرس چقدر تنش گرونی عدم ثبات کرونا کوفت زهرمار...., ...ادامه مطلب

  • این روزهای آشغالی من

  • دلم گرفته دلم خیلی گرفته. دارم دیوانه میشم. واحدمون منحل شده. همیشه فکر می کردم انقدر صادقانه کار کردم که اگه روزی حرفی از تعدیل بشه من سر جام هستم. خیلی تلاش کردم همیشه و فک کردم همین تلاش و کار صادق, ...ادامه مطلب

  • این روزهای سطل آشغالی من....

  • جمعه از شمال رسید و رفتیم برای لباسهای پسری به دراور خریدیم. گوشیش موند توی ماشین و باز کردم دیدم چه بگو و بخندی با خواهرش راه انداخته. همش دروغ میگه. واقعاً به تنفر ازش رسیدم. وقتی که به روش میارم او, ...ادامه مطلب

  • گرفته دلم مثل اینکه تنهایم!!!

  • دلم خیلی گرفته، دلم بی نهایت گرفته. چرا؟!! نمی دونم. اصلاً نمی دونم. یا اختلالات لعنتی هورمونیه یا چیز دیگه. سومین باره توی این سه هفته خواب مادربزرگم رو می بینم!!! خیلی وقته مرده من خوابش رو نمی دیدم. دم صبح بود انقدر گریه کردم توی خواب که از خواب پریدم.این عزت نفس چیه که من ندارم. این حساسیت چیه که من دارم؟!!!! چمه؟! چرا همسر خوبی نیستم؟ چرا مادر خوبی نیستم؟ چرا شهروند خوبی نیستم؟ چرا همکار خوبی نیستم؟ چرا بدم؟ چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا هستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا؟؟؟؟؟؟؟؟, ...ادامه مطلب

  • دندونهای قشنگت رو قربون

  • دوباره ناراحت شدم نمیدونم چرا از من انقدر بدش میاد. اصلاً فضا رو هم باز نمیذاره باهاش حرف بزنی. قبلاً دو بار باهاش حرف زدم. یه بارش دعوا شد، یه بارش هم نتیجه نگرفتم. نمیدونم چرا انقدر با من ناراحته. ه, ...ادامه مطلب

  • آدمهای کثیف

  • هی بهم تیکه میندازه. با همه خوبه جز با من که همکارشم. ایراد از منه؟!!! چرا انقدر اذیتم می کنه. چرا من انقدر حساس و ضعیفم. چرا نشد من یه جایی کار کنم که بلد باشم مسائل حاشیه ای رو مدیریت کنم. چرا انقدر, ...ادامه مطلب

  • دعواهای کاری

  • دلگیرم و دلم میخواد عین اتفاقات محل کارم رو بی هیچ دخل و تصرفی بنویسم: صبح بود و همکار من سر مسائل اجتماعی با مدیرم درگیری لفظی پیدا کرد. مدیرم داشت راجع به مسائل اجتماعی با من حرف میزد و منم نرم باها, ...ادامه مطلب

  • حسهای مادرانه

  • الهی مادر به فدات که خیلی وقته داری سکسکه می کنی هستی من....از توی جلسه همین طور داری با سکسه های نازت مامانی رو قلقلک میدی و من وسط توضیح دادنم، توجهم روی توئه پسرم. کاش اذیت نشی و راحت باشی توی شکم مامانی گل جانم. فدای چشمای رنگی تو بشه مادر.+ نوشته شده در  سه شنبه دهم بهمن ۱۳۹۶ساعت 15:44&nbsp توسط ستاره  |  Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آخر سال و قصه های همیشگی یه کارمند

  • آخر سال شده و باز جو تعدیل و تهدید و اخراج و ترس و جهنمی به نام محل کار!!!! انگار یه کارمند هر سال باید با همین استرس سالش رو تموم کنه. کل سال جون بکنه و بله قربان گوی یه مشت آدمی که قبولشون نداره و داد خور و دعوا خور و آخر سال هم استرس و تهدید اخراج!!! کل سال دختر فلان مدیرعامل پا روی پا بندازه و تو شاهد باشی که از بیکاری حوصله نازک نارنجیش سر رفته و مامانیش براش از دانشگاهش کتاب میاره که خانوم اینجا ترجمه کنه و هم انگلیسیش یه وقت افت نکه، هم کوچولوش حوصله اش سر نره، هم یه منبع درآمد دیگه براش باشه. کل سال این آدم جلوی چشمته و باید ببینی و فقط سکوت کنی. خدا رو شکر اینجور آدمها کم هم نیستن توی سازمانها. اون وقت تو باید بجنگی و کارت رو با چنگ و دندون نگه داری و حفظ کنی و آخر سال بازم دختر مدیرعامل توی سیف ساید و امثال تو از استرس اینکه تصمیم گیرنده ها دارن راجع به تو چی میگن و باهات چی کار میخوان بکنن، بمیری و از اسرس آب شی و دختر مدیرعامل زنگ بزنه بگه هنوز تعدیل نشدی، هنوز هستی!!!! خوب شاید راست میگه. شاید مملکت به مفت خورای اینچنین که پدرشون یه موقعی زحمت کشید و رفت جبهه و رزمنده و جانباز شد و بعد هم زرنگی کرد و خودش رو وصل کرد، بیشتر احتیاج داره. شاید این ماییم که توی این شرکت که هیچ، توی این مملکت اضافی هستیم. دلم میخواد فرار کنم از همه این استرسها و محدودیتها که دور تا دورم رو, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها